تجدید عهد

تجدید عهد

در ادامۀ بحث عالم مشاهده (جلسۀ 10، 14 شعبان 1443) به تبیین موضوع تجدید عهد می‌پردازیم.

امروز در شرایطی قرار گرفتیم که ظلمات فردی و اجتماعی قابل انکار نیست؛ اما در بطن این ظلمات، نور ولایت همواره در حال پرتوافشانی است؛ "اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ"[1]. کسانی که در مسیر شناخت ولو جزئی این نور حرکت می‌کنند ترس و بیمی ندارند؛ چرا که می‌دانند نور ولایت، آن‌ها را از این ظلمات نجات می‌دهد؛ به شرطی که در مسیر درست قرار داشته باشند.

برای حرکت در این مسیر از مشاهده گفتیم و از ناله و درد حضرت حجت(ارواحناله‌الفداء) که وفای به عهد را، شرط رسیدن به یُمن مشاهده‌شان عنوان کردند: "وَ لَوْ أَنَّ أَشْيَاعَنَا وَفَّقَهُمُ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِي الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ"[2]؛ و چنانچه شيعيان ما که خدا به طاعت خود موفّقشان بدارد قلباً در وفاى به عهدشان اجتماع داشتند نه تنها سعادت لقاى ما از ايشان به تأخير نمی‌افتاد كه سعادت مشاهدۀ ما با شتاب به ایشان مى‌رسيد و اين‌ها همه در پرتوی شناخت كامل ما و صداقت محض نسبت به ما مى‌باشد.

در ادامۀ مباحث می‌خواهیم از «عهد» بگوییم. مطمئناً سطحی‌ترین نمود انتظار برای یک شیعه این است که هر روز صبح قبل از آغاز زندگی روزمره، عهدش را با امامش تجدید کند؛ آن هم نه فقط با خواندن دعای عهد و نه حتی توجه به معانی آن؛ بلکه با حرکت وجودی در مسیر مشاهدۀ حقایق این دعا.

در دعای عهد بعد از اینکه خدا را در مشاهدۀ جانمان قرار دادیم و با صلوات بر پیامبر و اهل بیت(علیهم‌السلام) مشاهدۀ خود را نسبت به نبوت نشان دادیم عهدمان را با انسان کامل که صاحب ولایت است تجدید می‌کنیم. تجدید عهد یعنی آن را از کهنگی و روزمرگی درآوردن. کسی هم که عهدش را تجدید می‌کند خودش باید از کهنگی دربیاید و نو شود.

این تجدید عهد نه تنها در همان صبحی که در آن هستیم اتفاق می‌افتد؛ بلکه در تمام ایام زندگی دنیایی‌مان جریان دارد؛ "اللّٰهُمَّ إِنِّي أُجَدِّدُ لَهُ فِي صَبِيحَةِ يَوْمِي هٰذَا وَ مَا عِشْتُ مِنْ أَيَّامِي".

تعیش درحقیقت زندگی سالم در حیات دنیایی براساس معاد است و با عیاشی و هوامداری فرق دارد. درواقع یعنی وقتی در حال خوردن هستیم، مهمان داریم، به مهمانی می‌رویم یا در معرض غضب و محبتیم و خلاصه در همه حال، زمینه برای تجدید عهد ما آماده است. درعین حال در صبح که گردش افلاک یک افق تازه را به وجود می‌آورند آن را تکرار می‌کنیم. درواقع هیچگاه به لحاظ گردش افلاک، امروز مثل دیروز نیست و ما نیز در این روشنایی جدید همراه با تجدید عهدمان نو و تازه می‌شویم.

"عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَيْعَةً لَهُ فِي عُنُقِي"؛ سه مرتبۀ عهد و عقد و بیعت تا زمانی که به عنوان یک موجود بشری، سر بر بدن داریم بر گردن ماست و در این عهد، دگرگونی و زوالی در کار نیست؛ "لَا أَحُولُ عَنْها وَ لَا أَزُولُ أَبَداً".

این همان حقیقت مشاهده است؛ عبور از لفظ و معنی و رسیدن به حقیقت عینی آنچه که در این دعا به آن دعوت شده‌ایم. وقتی به شهود این عهد برسیم هیچگاه از آن برنمی‌گردیم و هر آن در حال بیعت هستیم و این برایمان ملکه می‌شود.

عهد چیست؟ عهد یعنی شناسایی و شناختن آن حقیقتی که می‌خواهیم با آن بیعت کنیم. همان بحث مشاهده‌ای که پیش از این داشتیم.

فرض کنید کتابی سرشار از اطلاعات و آگاهی در دست ماست. اما از نظر ما که مشاهده‌گر هستیم این اطلاعات بالقوه است و نه بالفعل. وقتی آن را باز کرده و مطالعه کنیم اطلاعاتش برایمان فعال می‌شود. مشاهده امر بسیار مهمی است. انسان کامل هم آینۀ خدا در جان ماست و تمام آگاهی‌ها و اسماء الهی بالقوه با ماست و تا آن را مشاهده نکنیم برای ما بالفعل نمی‌شود. این مشاهده همان تجدید عهد است.

مشاهده و عهد امروز هم با دیروز فرق دارد و آگاهی‌هایی که برایمان فعال می‌شود تبعاً با هدف و قابلیت ما که مشاهده‌گر هستیم متناسب است. عهد و مشاهدۀ دیروز ما متناسب با موقعیت وجودی دیروز ما بوده و تمام واقعیت به ما نرسیده است. اگر تجدید عهد صورت نگیرد مشاهدۀ ما در همان سطح نازل دیروز باقی می‌ماند. قرآن، روایات و انسان کامل جامعند و هفتاد بطن دارند. پس ما هم نباید در دیروز و امروز بمانیم؛ بلکه باید علی‌الاتصال از این حقیقت جامع، آگاهی بگیریم.

تا اینجا از «عهد» گفتیم که همان مشاهده یا شناخت امام است. دومین مرتبه، «عقد» است که محکم کردن گرهی است که با امام بسته‌ایم و درواقع حرکت در مسیر سیرۀ انسان کامل است. اگر این گره را محکم نکنیم حوادث و انفعالات درونی و بیرونی گره عهد ما را باز می‌کنند.

سومین مرتبه این است که باید با امام، بیعت و پیمان دوستی ببندیم که همان اخلاص و تبعیت تام از امام در محضر خدا و رسول اوست. این مرتبه بدون عهد و عقد فایده‌ای ندارد. درمقابل، اگر این سه رتبه با هم باشند در اقبال و ادبار دنیا حالی به حالی نمی‌شویم و در این تجدید عهد از سکون و زوال و اضمحلال به دور خواهیم بود.

در ادامۀ دعا هشت خصلت به عنوان خصوصیات یار امام  معرفی شده است که تأثیرات مشاهده را عنوان می‌کند:

"اللّٰهُمَّ اجْعَلْنِي مِنْ أَنْصارِهِ وَأَعْوانِهِ وَ الذَّابِّينَ عَنْهُ و الْمُسارِعِينَ إِلَيْهِ فِي قَضاءِ حَوَائِجِهِ وَ الْمُمْتَثِلِينَ لِأَوامِرِهِ وَ الْمُحامِينَ عَنْهُ وَ السَّابِقِينَ إِلىٰ إِرادَتِهِ وَ الْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْهِ".

کسی که به مشاهدۀ این دعا رسیده می‌یابد که هر یک از این صفات با دیگری متفاوت است و رتبه‌شان فرق می‌کند. او می‌یابد که امتثال از امام یعنی مثل او شود و اوامرش را مثل خودش انجام بدهد و نه در جایگاه خودش. همچنین حقیقت حمایت و برآوردن حاجت امام را درک می‌کند. می‌فهمد که حاجت امام به او چیست؛ اصلا مگر امام غیر از خدا از کسی حاجتی دارد؟ مگر اوست که باید از امام حمایت کند؟ و... . اما کسی که به این مشاهده نرسیده حتی از خودش نمی‌پرسد که این ویژگی‌ها چه فرقی با هم دارند.

منشأ این عهدی که آن را هر روز تجدید می‌کنیم در عهد و پیمانی است که در عالم ذر و در روز الست بر ربوبیت بسته‌ایم که همان مشاهدۀ انبیاء در جلوۀ رسالت و ولایتشان است. چون ربوبیت الهی واسطه می‌خواهد که رابط خالق با مخلوق در مسیرِ شدن و صیرورت مخلوق باشد. درواقع از ما برای انبیا پیمان گرفته شده و از انبیا هم برای تدارک دیدنِ ظهور انسان کامل. پس عهدی که در عالم ذر بسته‌ایم برای انتظار موعود بسته‌ایم.

منشأ این پیمان فراسوی زمان و مکان است و در ملکوت بسته شده است که نفس در آن حضور داشته؛ بی‌آنکه قالب مادی، ظهوری داشته باشد. با این حساب، دین جایگاه خاص تاریخی ندارد و تمام انبیاء، اسلام را آوردند؛ "إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ"[3].

از آغاز نبوت تا ختم آن انبیا آمدند که انسان را به وفای به عهدی که در الست بسته دعوت کنند. اما بشر اختیار داشت که به این عهد وفا کند یا نکند. هر یک از انبیا در این مسیر اسمی از اسماء الهی را پیاده کردند؛ تا زمانی که نوبت به حضرت خاتم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) رسید و به مظهریت کلیت اسماء، مبعوث شد.

زمانی که خورشید به نقطۀ اتصال طلوع و غروبش می‌رسد موقع زوال است که در آن زمان سایه‌ها کوتاه می‌شوند. در برابر نور خاتم‌الانبیا هم تمام انبیا که سایه بودند افول کردند و به این ترتیب حضرت، تجلی نور ذات الهی بودند. به عبارتی وقتی سایه رفت اصل ظاهر شد.

هرچند بشریت هنوز در سایه ماند و فقط با نبوت در شریعتش حرکت کرد و دنبال اصل نور که ولایت است نرفت. اینجا بود که بطن نبوت که ولایت است در پس پردۀ غیبت رفت. امروز نیز اگر هنوز امام نیامده برای این است که کسی اهل تأویل و مشاهدۀ ولایت نیست و اکثریت در ظاهر نبوت مانده‌اند. درحالی که قابلیت دارند طعم تأویل و ظهور جامعیت اسما را بچشند.

حال که در غروب نبوت و ظهور ولایت قابل شده‌ایم ظهور ذات را مشاهده کنیم وظیفه‌مان این است که جانمان مدام در طلبِ این باشد که:

"اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ، لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ؛ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ، لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ؛ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ، ضَلَلْتُ عَنْ دينی"؛ خدایا خود را به من بشناسان، زیرا اگر خود را به من نشناسانی فرستاده‌ات را نشناخته‌ام، خدایا فرستاده‌ات را به من بشناسان، زیرا اگر فرستاده‌ات را به من نشناسانی حجّتت را نشناخته‌ام، خدایا حجّتت را به من بشناسان، زیرا اگر حجّتت را به من نشناسانی، از دین خود گمراه می‌شوم.

 

 


[1]- سورۀ بقره، آیۀ257.

[2]- الاحتجاج، ج2، ص499.

[3]- سورۀ آل عمران، آیۀ 19: همانا دین نزد خدا اسلام است.

 



نظرات کاربران

//